
با نام و یاری خــــداوند مهــــربان
شهید موسوی و مرحوم روزبه برای قرآن صبحگاهی جزوههایی را آوردند که در مدرسهی علوی برای سالهای مختلف، بهصورت موضوعی مثلًا توحید یا معاد، آماده شده بود و ترجمه، مفردات و قواعد آن را به ما آموزش دادند. از ما میخواستند که به صورت هماهنگ، آیات را توضیح بدهیم و اینطور نباشد که دانشآموزان از معلّمهای مختلف، تفسیرهای متفاوت بشنوند.
بدین ترتیب معلّمها هر روز صبح بیست دقیقه همان چیزی را که آموخته بودند، بهصورت یکسان در کلاسهای مختلف به بچهها آموزش میدادند و آنها نیز علاوه بر یادگیری روخوانی، معنای آیات را میآموختند و اغلب به حافظه میسپردند و حفظ میشدند.
برای تدریس زبان عربی، کمتر مشکل داشتیم؛ چون کتاب «عربی آسان» را درس میدادیم و آقای موسوی نحوی تدریس آن را در جلسههای منزل ما آموزش داده بود.
بچهها زبان عربی را بسیار خوب یاد میگرفتند. هنوز هم فارغالتحصیلان دانشگاه وقتی میگویند: در دانشگاه آنقدر عربی بلد بودیم که بدون کلاس رفتن، آزمون دادیم و نمرهی بالا آوردیم؛ نه تنها در رشتههای علوم پایه، بلکه در دانشکدهی ادبیات نیز بچهها راضی بودند.
یکی دیگر از فعالیتهای فوقبرنامهی مدرسه، کلوپهای دانشآموزی، مانند تئاتر، سرود، پوستر، کتابخوانی، روزنامهنگاری و معارف بود که یک ساعت بعد از تعطیلی رسمی مدرسه انجام میشد. برای کلوپها، معلّمهای متخصص تعیین شده بود و بچهها کار دستهجمعی را یاد میگرفتند. بچههایی که در خانه امکانات نداشتند، در این ساعت از امکانات مدرسه استفاده میکردند.
فعالیت آموزشی دیگری که مرحوم روزبه به ما یاد داد، «مباحثه» بود. بعد از صبحگاه، بچهها به کلاس میرفتند و یک ساعت در درسی خاص، مباحثه میکردند. درسهای مهمتر در طول هفته ساعت مباحثهی بیشتری داشت. گروههای مباحثه، سه تا پنج نفره بود و هر کدام یک سرگروه داشت. هدف این بود که در هر گروه، بچههای قوی، متوسط و ضعیف حضور داشته باشند و به یکدیگر کمک کنند. از سرگروه خواسته میشد که سه کار انجام دهد:
• مرور درس گذشته؛
• پیشمطالعهی درس آینده؛
• امتحان گرفتن.
به او تذکر میدادیم که مبادا حوصله به خرج ندهد و سؤالها را خودش زود حل کند. میخواستیم که صبر کند تا ضعیفترها نیز فکر کنند و قوی شوند.
نکته ها و خاطرات سرکار خانم حدادیان